کد مطلب:315269 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:194
خدایا به حق اباالفضل از این مصیبت نجاتم بده
حاج محمدجواد سیاح، یكی از تجار كربلا گوید:
در هنگامی كه به بغداد رفت و آمد می نمودم، روزی برای خرید اجناس برای مغازه خود - كه در خیابان حضرت عباس علیه السلام بود - با ماشین سواری خود به بغداد رفتم، هم چنان كه به راه خود ادامه می دادم، ناگهان با ماشین بزرگی روبه رو شدم. به طوری كه از خود بی خودم شدم و در دلم گفتم، خدایا! به حق اباالفضل علیه السلام از این مصیبت نجاتم بده.
یك مرتبه ماشین از روبه روی من به سوی تپه ی خاكی - كه در همان نزدیكی بود - منحرف شد و در همان حال ماشین خاموش شد. همین كه ماشین متوقف شد، از ماشین خودم پیاده شدم و به سراغش رفتم، دیدم از راننده بوی شراب متصاعد است. به راستی كه خداوند مرا به بركت حضرت عباس علیه السلام از شر او حفظ نمود. [1] .
در هنگامی كه به بغداد رفت و آمد می نمودم، روزی برای خرید اجناس برای مغازه خود - كه در خیابان حضرت عباس علیه السلام بود - با ماشین سواری خود به بغداد رفتم، هم چنان كه به راه خود ادامه می دادم، ناگهان با ماشین بزرگی روبه رو شدم. به طوری كه از خود بی خودم شدم و در دلم گفتم، خدایا! به حق اباالفضل علیه السلام از این مصیبت نجاتم بده.
یك مرتبه ماشین از روبه روی من به سوی تپه ی خاكی - كه در همان نزدیكی بود - منحرف شد و در همان حال ماشین خاموش شد. همین كه ماشین متوقف شد، از ماشین خودم پیاده شدم و به سراغش رفتم، دیدم از راننده بوی شراب متصاعد است. به راستی كه خداوند مرا به بركت حضرت عباس علیه السلام از شر او حفظ نمود. [1] .
[1] همان مصدر ص 47.